محمودآباد
امروز سه شنبه 28 تيرماه بعد از چند روز اومدم اداره. پنجشنبه پيش ساعت 11 شب سعيد اومد دنبالمون و اصرار كرد كه باهاشون بريم شمال. راستش من يه كم نگران بودم و زياد حوصله نداشتم و فكر مي كردم شمال رفتنمون منتفي شده اگه برنامه رفتن داشتيم مي تونستم با رفاه اداره هماهنگ كنم چون براي چند تا از شهرهاي شمالي هتل و ويلا با تخفيف در نظر گرفته بودن ولي خوب هماهنگ نكرده بودم به هر حال اون شب ساعت 1:30 شب راه افتاديم با سعيد اينا و يكي از دوستاشون به نام عاطفه و حميد و پسرشون متين با دو تا ماشين رفتيم از جاده هراز به سمت شمال و رفتيم توي محمود آباد يه ويلا گرفتيم از صبح جمعه اونجا بوديم تا بعد از ظهر يكشنبه ساعت 2 كه...
نویسنده :
لیلی
14:01